برای سفر کجا را انتخاب کنیم؟

براي سفر كجا را انتخاب كنيم ؟ به كجا برويم ؟ به زيارت ، به گشت و گذاري در طبيعت ، سفر علمي و ...

و يا مجموعه اي از همه اينها در يك سفر ؟‌

چند سالي است كه مناطق جنگي پذيراي مردمي هستند كه در پي يافتن نياز هاي روحي و معنوي خود راهي اين ديار مي شوند اگر با يكي از اين كاروانها همراه شده باشيد حتما با تمام وجد احساس كرده ايد كه با نزديك شدن به اين سرزمين فضايي وصف ناشدني به وجود مي آيد همه ترجيح مي دهند كه با خود و خدايشان خلوت كنند و اين نياز را خودم احساس كردم اين ديار نيازي به توضيح ندارد و سكوت نيزار ها خود همهمه اي شگرف است. نخلهاي بي سر خود حديثي مفصل دارند سوسنگرد ، هويزه ، طلائيه ، خرمشهر و شلمچه و ... كه راز هاي نهان بسيار دارد كه اين همه را هر گوش ناشنوايي هم به گوش جان خواهد شنيد آري روح شهداء حاضر است سرزمين متبركي است كه همچون كربلا رازهايش را با زائرش نجوا مي كند.

اينجا هرچه هست عشق است ، ايمان است ، زمزمه است ، اينجا تربت پاك شهيدان ، دلهاي عاشقان و باايمان را به سوي نور هدايت مي كند.

ما به سوي سفري حركت مي كنيم كه دلهاي براي آنها مي تپد چرا كه همه آنهايي كه در اين سرزمين آرميدند به نام و ياد سرور و سالارشان حسين (ع) قدم نهاده اند و چون نام آن بزرگوار در وجودشان است هر چه پيش آيد خوش است ما از جايي حركت كرديم كه به سوي كربلاي دارد از ايلام ، مهران ، دهلران و ... به سوي كربلاي وسيع ايران ، شلمچه ، هويزه ، طلائيه و...

كساني كه به اردوي جنوب عازم مي شدند كه اسمشان در قرعه آمده باشد اما من نه از قرعه خبر داشتم و نه از رفتن به اردوي جنوب. تا اينكه يكي از دوستان را به طور اتفاقي ديدم و گفت كه اردوي جنوب نمي روي من خيلي خوشحال شدم گفتم چه طوري ؟ كفت با وجوديكه اسم شما در قرعه نيست ولي مي تواني بروي من خيلي خوشحال شدم و شور و شوقي در درونم به وجود آمد حتي تالحظه اي كه سوار اتوبوس شديم نمي دانستم به طور حتم اسم نوشته شده يا نه ! اما آرامشي خاص وجودم را فرا گرفته بود و جدا حس مي كردم كه قسمت من اين زيارت مي شود. زيارت كربلا! بعد از ظهر روز بيست و دوم بهمن به سوي اهواز حركت كرديم ، به سوي حديثهاي ناگفته شلمچه، به سوي شهداي گمنام طلائيه ، به سوي خود ، به سوي خدا و به سوي زمين « طوي »

حوالي نيمه شب به اهواز رسيديم به جايي رفتيم كه دور تا دور آن عكس شهيدان بودند ، عكس آنهايي كه ما را قابل دانسته و ميزبان ما شدند توفيق عظيمي بود.

صبح روز بعد به سوي اروند كنار راه افتاديم جايي كه هنوز شهيدان ما در آن هستند جايي كه نسيم آن بوي عطر شهيدان در اطراف مي پيچاند. جايي كه آن طرفش عراق است اما در واقع با خيانت بني صدر ما اين سرزمين را از دست داديم با وجود فاو صداي زجر و شكنجه رزمندگان اسلام به گوش مي آيد و لعنتمان را روز به روز بيشتر به صدام و صداميان مي كند.

بعد از ظهر به سوي شلمچه حركت كرديم در آن نزديكي نوشته بود « اين سرزمين مقدس است با وضو وارد شويد» به آنجا  كه رسيديم باورم شد كه اينجا شلمچه است غروب شلمه به نوك ميله هاي معبر و قله هاي انفجاري و سيم خاردار منعكس مي شد. سرخي خون شهيدان را نشان مي داد و مظلوميت مدافعان اسلام رامتبلور مي كرد.

خداوندا! عجب سفري است تصور من تنها ديدن و تفريح بود اما وجودم منقلب شد وقتي فكر مي كردم به اين نتيجه رسيدم كه بين من و ما و باور ما چقدر فاصله است و...

براي آنها كه با خلوص وارد اين سرزمين مي شوند شلمچه سر به دامانش مي گذارد. و قصه هاي ناگفته اش را زار زار مي گرايد. از فضلها مي گويد از سجده ها ، از عسق ، از عطش  و از كربلا براي آنها مي خواند غزل سبكبالاني كه زماني ، در اين خاك ، عاشورا را به صفحه تكرار كشاندند. بر تارك پيشاني تاريخ درخشيدند و از اين جا بهشت را به نظاره نشستند. شلمچه در آئينه نگاه آنها تصوير روزهايي را مرور مي كند كه عطر عشق و سجاده همه لحظه ها را پر مي كرد روزهايي كه همه سربازان مهدي (عج) را اسطوره هاي ملي و قهرمانان ملي و قهرمانان عشق ناميدند. نه خشونت طلبان بي منطق!!

باز هم بگو ... باز هم از حديثهاي ناگفته ات با ما بگو كه گوشهايمان از فريادهاي تكراري غوغا گراني كه دردشان بي دردي است خسته است تشنه نجواهاي شيرين توييم... اي خاك سراسر نور و حضور!

اي همه آنان كه دل چاك چاك علي را ديدند و اسب سركش هواي نفستان رام نشد چشم بگشاييد كه اين جا نخلها و سنگرها و بدنهاي پاره پاره ناله سر مي دهند!

دلم مي خواست تامنتهي زندگيم در اين سفر باشم اما...

صبح روز بعد در حاليكه زود از خواب بيدار شده رأس ساعت 45:7 در اتوبوسها بوديم يكي از كساني كه اعتقاد خاصي به شهداء‌ و اين سرزمين ها داشت برايمان صحبت كرد در همه كلاسش همين بود كه قدر خودتان را بدانيد و نهايت استفاده را بكنيد چرا كه به بقيع ايران مي رويد، ميرويد با شهداء پيمان ببنديد و به راستي شهيدان زنده اند و اعمال شما را ناظر هستند اما اين حرفها مگر درد وي را دوا مي كند تا كسي خودش اينها را نبيند احساس نكند باورش نمي شود.فردي كه مسلط به راههاي مناطق جنگي بود به عنوان راهنما اين مسير ها را توضيح مي داد و به سؤالات بچه ها پاسخ مي گفت.

دلم مي خواهد زودتر به طلائيه برسم به جايي كه سرزمين خدا خواهد بود چه بگويم ! اي كاش كلمات در قالب حرف مي گنجيد و قلم ، قلب را ياري مي كرد تمام دنيا در طلئيه خلاصه شده است و تمام حرفهاي دنيا در گلوي نيزار ها ماسيده است حس مي كردم تنها نخلهاي بي سر هستند كه خدا را مي شناسند وتنها زمزمه هاي عشاق كه از ميان نخلها با نامه هاي علي (ع) هم آوا شدند و همراه با رسول الله (ص) به معراج رفتند.

اي كاش در آن لحظات ديدار، زمان مي ايستاد. اي كاش نگاهم خشك مي ماند تا گوشه اي از اين سرزمين پرآشوب در نگاهم خشك مي شد. اي كاش وجودم قتدر به درك طلائيه بود اي كاش زبانم قدرت توصيف داشت چگونه توصيف كنم پاهاي برهنه را كه بي ريا به جلو مي رفت و چه بگويم از دلهايي كه همچنان ايستاده است و گاه رنجور و گاه شادمان است ؟

من در ذهن ايرانشناسي بيشتر تداعي مي شد اما در انتها پنداشتم كه هدف عشق شناسي است و من هرگز عشق را نشناختم اما هدف را باور كردم و قداست اين سرزمين را وشنيده ها را ديدم بعدازظهر به سوي هويزه و سوسنگرد حركت كرديم به سر مزار مطهر شهداي هويزه رفتيم ، رفتيم تاببينيم كساني كه چون ما دانشجو بودند چه كار كردند  درس را كنار گذاشتند و راه حسين را ادامه دادند وقتي از كنار عكس شهداء‌ رد مي شديم از خودم خجالت مي كشيدم كه بعد از شهداءما چه كرديم هر كدام از بچه ها اسم رشته تحصيلي شان را مي آوردند و آهي مي كشيدند در نظرم آمد آنها رفتند همه چيز را برايمان مهيا كردند حال وظيفه ما حفظ اين خون است با درس ، با آن آرمانهاي واقعي و...

شهيد علم الهدي نامش براي ما ياد آور حماسه و خون است ، يادش ياد آور اللّه اكبر جهاديان است اميدوارم راهش ادامه يابد.

بعد از خوردن ناهار در هويزه ، شهيد سوسنگرد را مشاهده كرديم هر مسيري كه حركت مي كرديم جاي يك لشكر ، يك گردان و... بوده است بايد حرمت اين مسير را نگاه داشت با ذكرصلوات.

...... به سوي شهر اهواز حركت كرديم عجب روزي بود. آن روز نسيم بهاري بوي عشق مي داد بوي شهادت لاله هاي خونين نينوا در آنجا بودند و تراب شفق گونه در اين سرزمين پاك ميزبان قدمهاي ما بودند آن روز وسعت خاطره ها در امتداد ذهنها ياد آور خون بود و قلب زمين ، تپش توپ ، نارنجك ، آر پي جي ، داشت و ترنم دعاي كميل و توسل در زوزه تركشها شنيده مي شد آن روز ، روز خدا بود اشك در چشمان افلاكيان هنگام نظارة پيوند عاشقانه زمينيان حلقه زده بودند و خورشيد در تابش آفتاب گونه لاله هاي خونين شرم حضور داشت.

شب كه به خوابگاه بر گشتيم فيلمي كه از توصيف مناطق جنگ ، تشييع شهداء ، گروه تفحص داشتند آن قدر اين صحنه ها جالب بودند كه همه مات مانده بودند لبخند شهيد و به راستي شهيدان زنده اند.

بعد ار اين كه چند تايي از بچه ها خوابيدند آن آقا فيلم را گذاشت و خودش به قسمت پايين رفت و گفت اگر مي خواهيد در اين بابها صحبت كنيم به پايين تشريف بياوريد من در خدمت شما هستم.

خلاصه صبح روز بعد سفري به سد دز داشتيم بازديد جالبي بود و از شهداي آنجا هم يادي كرديم بعد از گشت و گذاري ار آن مناطق راه سفر را پيش گرفتيم بعد از خوردن ناهار عازم دو كوهه شديم همان سرزميني كه مي گويند قطعه اي از كربلاست و من نمي دانم چرا اين نام را بر او گذاشته اند و بر روزگاران دور چه بر سر اين سرزمين آمده است تنها نامش را شنيده بودم اما حال مي بينم زيارت عاشورا را در كربلا برگزار كرديم شب جمعه شبي كه ملائك فرود مي آيند صبح روز جمعه دعاي ندبه را برگزار كردند بچه ها با شور خاصي در مراسم شركت كردند و فرج آقا را خواستار شديم.

بعد از خوردن صبحانه يك نمايشگاه برگزار شده بود كه بسيار جالب بود صداي نوار كه گذاشته بودند دو كوهه را در بر گرفته بود. و وجود انسان را مي لرزاند. پوتين ها ، عكس ها و ...

از همة سرزمينهاي مقدس بچه ها خاك بر مي داشتند تعدادي از آنها كه خاك زيادي از شلمچه با شور و شوق بر مي داشتند كه در همين هنگام يكي از سربازها گفت اگر قرار باشد هر كارواني چنين كند خاكي براي ما باقي نمي ماند.                                                         

با وجود اين همه سرزمين پاك قلب زنگار و نگار گرفته مان جلا پيدا مي كرد اما هر وصالي ، وداعي دارد و لحظة وداع هم رسيده بود.

بگذاريد از حال و هوايي كه در آنجا بود بگويم از حال خداشناسان ، از حال آنان كه وجودشان براي آقا « نايب بقيه اللّه » مي تپد.

خدايا اگر اينان در زمان علي (ع) بودند كسي جرأت نمي كرد دستهاي مولايمان را ببندد وپيش چشمش سيلي به صورت زهرايش بزنند.

اگر اينان در زمان حسين (ع) بودند چه كسي توان آن را داشت كه لب تشنه عزيز زهرا را سر ببرد و پيكرش را به زير سم اسبان له نمايد و سر اطهرش را به نيزه بزند.

بعد از ظهر جمعه به سوي ايلام حركت كرديم نماز ظهر را در نز ديكيهاي دهلران برگزار كرديم به مهران كه رسيديم به زيارت امامزاده سيد حسن رفتيم و بعد از آن ناهار را در همان جا خورديم به سوي صالح آباد به راه افتاديم بعد از زيارت و خواندن نماز به سوي مزار شهداي ايلام رفتيم جمعه شب در مزار شهدا مديحه سرايي همه با هم زيبايي خاصي داشتند و ياد حسين را در وجودم حس مي كردم.

از اين به بعد وظيفة ما سنگين مي شود. شهداي شلمچه، طلائيه ، هويزه و ... جلوي راه ما را مي گيرند از ما مي خواهند اما مبادا به آن روزي كه در نبردي نو ، قلمهايمان حرمت خونهاي شلمچه را بشكند و مبادا حرمت مولاي شلمچه را بشكند مبادا روزي شلمچه به صحيفة تاريخهاي غبار گرفته سپرده شود.

 

                               اميدوارم راه شهداء همواره پاينده باشد

                                                     باتشكر   

                 

   زهره سيفي ـ‌ رشتة مهندسي ماشينهاي كشاورزي

 منبع :سایت راهیان نور

عملیات ظفر 5

 

خروج نيروهاي خودي از هويزة محاصره شده : نوميدي پاسداران مستقر در هويزه از رسيدن نيروهاي كمكي و تغيير اوضاع و اقدام به ترك شهر پس از تله گذاري براي دشمن در ساعت 23 روز 22 دي .

 گزارش دو تن از نيروهاي مقاومت هويزه از آخرين ساعات اقامت در اين شهر .

پيشروي گام به گام و محتاطانه عراق در هراس از مقاومت مردمي در هويزه .

 آتش شديد توپخانه و كاتيوشا روي شهر براي ترغيب بقاياي نيروهاي مقاومت به خروج از شهر در روز 22 دي ، استقرار يك گردان تانك و يك گردان پياده دشمن در 1500 متري شرق هويزه و نيز قطع كامل جاده هويزه ـ سوسنگرد در 23 دي .

گزارش واحد تحقيقات سپاه دشت آزادگان در ساعت 30/12 روز 25 دي : نيروهاي زرهي دشمن ، هويزه را كاملاً تحت پوشش خود قرار دادهاند .

 دشمن از بستان تا خونينشهر نيز جدي است . امّا امروز نيز دشمن وارد هويزه نشد .

27 دي ماه 59 : آخرين گامهاي ارتش اشغالگر : ورود دشمن به هويزه و غارت منازل پس از 5 شبانه روز محاصرة شهر خالي .

22/10/62

هشدار نخست وزير به دولت انگلستان براي تحويل سلاح‌هاي شيميايي به عراق.

22/10/66

خروج سه فروند از ناوهاي جنگي ايتاليا از خليج فارس.

آغاز عملیات ظفر 5 : درچنین روزی در  سال1366هجری شمسی ، عملیات ظفر 5 به همت رزمندگان نیروی زمینی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی  ازقرارگاه رمضان با رمز یا زهرا آغازشد. حوزه عملکرد این عملیات استانهای کرکوک، دهوک و دیاله  عراق بود .

 

غزه در آتش و خون

تصاوير غم انگيز حملات رژيم صهيونيستي به غزه

  • حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= 
  • حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style=
  • حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style= 
  • حملات رژيم صهيونيستي به <span style= حملات رژيم صهيونيستي به <span style=

 

 

دانلود مداحی

12 قطعه مداحی حاج محمود کریمی محرم 86 - تصویری

خدا رو شکر محرمت دیدم دوباره آقاجون             شال ماتمت آبرو به من داد

زمین پر شرر است زمان نوحه گر است               تو دل بارون زیارت نامه می خونه دل مجنون

شب و ستاره دل و شراره                              آروم آروم اشکام می ریزه الهی زینب فداشه

من نایب بر حق مجتبایم عمو حسین                  تو سپر زخمی خیمه گاهی عمو حسین

تو خیمه ها یکی بی تابه بی تابه                      باز دلای عاشقای حسینی بی تابه

حاصل عمرم علی اکبرم عصای دستم علی اکبرم  زده به دریا میر سپاه میون دشت شیر سپاه

19 قطعه مداحی حاج مهدی اکبری محرم 86 - تصویری

اربابم حسین کربلات بهشت برده زیر دین            اهل عشیره غمم دیوونه محرمم

تنم می لرزه نمی بینه چشام                          تو آسمونا از حسینیه خدا چاووش می خونند

خشکی زده لبای من جون نداره صدای من          من ماه آل هاشمم عرش خدا را قائمم

دلخون توام افسون توام لیلای منی مجنون توام     عباس عباس یا ابوفاضل مدد

چی میشه یه بار بیای غلام سیاتو ببینی            می زنی پا به زمین یا به دل خسته من

دلم گشته ز غم بی تاب و طاقت                      حسینیه دل عاشق دوباره شد سیه پوش

یه جوونه مهربونه بی نظیر تو زمونه                    غریبی درد بی درمونه عزیز از دست داده حیرونه

اباالفضل یل دلاور من امیر لشکر من                   میر حرم اهل سخا مشکل گشا عباس

یا حسین بن علی جونم فدات                          دل شیدا می خونه با من نغمه های ماتم

برادر ای اسوه مردی برای من مرهم دردی

6 قطعه مداحی حمید علیمی محرم 86 - تصویری

شبیه پیمبر خداحافظ خدافظ آیینه حیدر               شدم هوایی زمین شش گوشه

آخر حسین ماتم تو می کشد مرا                      دلخون توام افسون توام لیلای منی مجنون توام

اگه قراره توی کربلا نمی رم کجا بمیرم                به حلقه های ضریحت دلم گره خورده

حاج مهدی مختاری گلچین سینه زنی محرم 1386 - تصویری

حسین یار منه خریدار منه                               یادش بخیر کرب و بلا کرب و بلا کرب و بلا

گفتم کجا گفتا بخون گفتا که کی گفتا کنون         مستم مستم مجنون هستم

دل عاشق یه لخته خونه                                حسین جان ای همه ثمرم مرو ز برم

پای عشقت ای امیر کربلایی                           تو تاریکی قلبم عشق تو چراغ راهه

سرو خرامان من علی لاله بستان من علی

سید مجید بنی فاطمه گلچین سینه زنی محرم 1386 - تصویری

اذن الله یا اباعبدالله                                       کرب و بلا ای کاش من مسافرت بودم

سایه تو رو سر من می باره هر شب                  تشنه تر از خورشید خسته تر از فریاد

چرا برادر روی خاک اومد محمل ما                      چشای خیس یه مادری که شبیه ابر بارونه

بعد از تو ای گل بی سرم

25 قطعه مداحی حسین سیب سرخی محرم 86 - صوتی

رسیده وقت سوگ و ماتم                               من مسلمم سفیر شهنشاه عالمین

از هر چه بگذریم سخن دوست خوش تر است      قلبم خدا کرده از کودکی حسینیه

بشیر سبط احمد ابن العقیلم                           رو دل کتیبه می زنم نقش حسین می کنم

رسیده شاهنشاه عالم                                  کاروان حسین راهی کرب و بلا

یک کاروان رسیده که محمل به محملش             شیر سرخ عربستان وزیر شه خوبان

رو قلبم از صفای تو شده قیامت                       عزیز شاه عالمینم

ای پدر جان ببین خرابه شد منزلم                     من سه ساله حسینم بانوی محرمم

کرب و بلا دلم برات تنگ بوالله                          چو دیده زینب با غم و آه

دختر فاطمه یا زینب ثانی حیدر                         داداشم زینب تو غم تو چشاش فراوونه

دل من یه دلبر داره فقط حسینه                       مزنیدم مبریدم که دست از حسین من نمی کشم

مجنونم و می خندم و می گریم و گویم               منم یتیم مجتبایم

عبدالله آمد از حرم به میدان                            مه جون وقتشه که منم بشم یه قربونی

نغمه شب و روزم کرب و بلا عشقه

17 قطعه مداحی سید مهدی میرداماد محرم 86 - صوتی

همه رفتند و دیگه نمیان                                 قاصدک خسته تو در دل طوفان نشست

دم آخر با دل مضطر با صبا گویم درد دل ها را        گو غیر کشد زارم من یار پسندیدم

داره اینجا بوی گل یاس                                  در دل دشت بلا ذکر ما ناله شود

رسید از ره کاروان آخر شد به پا محشر              هلال محرم دمیده از چشا خون چکیده

باباجون بین این خرابه                                    در دل این شام سیاه آمدی ای ماه من

بر دامنم نشستی آرام و بی نشانه                   دست از طلب ندارم تا کام من برآید

به یاد قتلگاهت تو روضه آتیش می گیرم              درد و غم هاتو به جون می خرم

شاخه به شاخه نذر تو باغ شکوفای من              مونده خدا رو دستم دست گلای زینب

حسین من حسین من درد من دوا نما

 

برای مشاهده بقیه نوحه ها بر روی ادامه مطلب کلیک کنید

ادامه نوشته

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
میبرد در کربلا هفتاد و دو رنج عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش روراه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین
بسکه محملها رود منزل به منزل با شتاب
کس نمی‌داند عروسی یا عزا دارد حسین
رخت و دیباج حرم چون گل به تاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی‌حرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،‌پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر به تاج زین نهاده راه‌پیمای عراق
می‌نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی‌وفا دارد حسین
دشمنانش بی‌امان و دوستانش بی‌وفا
با کدامین سر کند مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می‌کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می‌بندد به روی اهل بیت
داروی بین با چه قومی بی‌حیا دارد حسین
بعد از اینش صحنه‌ها و پرده‌ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سینما دارد حسین
ساز عشق است و به دل هر زخم پیکان زخمه‌ئی
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
با دم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شعر گوید گوش کردم تا چه حد خواهد از خدا
جای نفرین هم بلب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین به چشم شهریار
کاندرین گوشه عزایی بی‌ریا دارد حسین

آیا کسی از از رقص مرگ چیزی می داند؟

شهید

خدایا کجا بودیم؟ چه بر ما می گذشت؟ آیا کسی از مظلومیت فرزندان روح خدا چیزی می داند؟ یا هنوز همه در فکر آبگرمکن و زیلو و بخاری هستند؟ آیا کسی از رقص مرگ چیزی می داند؟

از سری مجموعه بخوان و حدس بزن

راستش را بخواهی چیزی برای نوشتن ندارم. بنابراین مجبورم گاهی از پرندگان روی آسمان برایت بنویسم و گاهی از ماهیهای ته رودخانه.  نامه ی قبلی را که نوشتم (بعد از پیدا شدن استخوان های محمود رضا دشتی) سخت پریشان بودم، و دلم می خواست یک بنده ی خدایی یک سیلی محکم توی گوشم می زد، تا لااقل بهانه ای برای گریستن پیدا می کردم اما خوب چه کنیم که خیلی از بغض ها در گلو خفه می شود. هنوز اشک در چشممان نخشکیده یک اتفاق دیگر می افتد و اینجا مجالی برای اندیشیدن و تفکر بر حادثه ها و لحظه ها و صحنه ها کمتر حاصل می شود. تا می آیی سرت را بخارانی، روزها از پی هم و هفته در پی او و پشت سرش ماهها، مثل واگن های قطار، پشت هم از جلوی تو می گذرد که توی هر کدام از این واگن ها،  انباری از خاطره ها نهفته است و بعد که همه چیز از شور و هیجان افتاد و در گوشه ای مثل این اتاق که من در آن نشسته ام آرامشی حاصل شد، تازه می فهمی که ای بابا کجا بوده ای و حالا کجا آمده ای؟

آن روز توی کوچه ها دنبال یک فرعون می گشتی که مجروح تیر خورده ای را با آن به مسجد جامع برسانی. دیروز تو کوچه های پشت گل فروشی، جنازه سامی و محمود به حالت سجده بر زمین بود و امروز تصویر آنها به دیوار نمازخانه. آن روزها فریاد بر سینه ی آسمان، خط سرخ می کشید که آی به داد ما برسید، بچه ها دارند قتل عام می شوند و کسی پاسخگو نبود به جز خدا. خدایا کجا بودیم؟ چه بر ما می گذشت؟ آیا کسی از مظلومیت فرزندان روح خدا چیزی می داند؟ یا هنوز همه در فکر آبگرمکن و زیلو و بخاری هستند؟ آیا کسی از رقص مرگ چیزی می داند؟ آیا کسی می داند که توی کوچه های شهر، خون این حماسه آفرینان در میان دود و خاکستری انفجار خمپاره ای خصم، چه سان بر زمین می ریخت؟ یا هنوز همه در فکر این هستند که ای کاش مرزها باز می شد و ما هم سری به دوستان خارج از کشور می زدیم؟ و در زیر سرخی نور هستند؟ یا هنوز همه در فکر این هستند که ای کاش مرزها باز می شد و ما هم سری به دوستان خارج از کشور می زدیم؟ و در زیرسرخی نور چراغ ها و در میان دود سیگارها، جامی شراب سرخ می نوشیدیم و اگر حالی باشد به رقص و پایکوبی... این دو کجا؟ آن دو کجا؟ این سرخی کجا؟ آن سرخی کجا؟...

... مرا بگو خوشحال هستم از این آرامشی که حاصل شده و می توانم دمی به گذشته ها فکر کنم، غافل از اینکه تازه اول کار است. گفتم چند روزی از جبهه خارج شوم، برای [تقویت] روحیه خوب است. غافل از این که انسان در پشت جبهه زنده به گور است. ما هم سر خر ملاّ را کج کردیم و برگشتیم همین جا که بودیم.

بعد از مرخصی شهریور ماه 1361

آبادان ، هتل  پرشین اتاق 233


                                                                                                   

جمع آوری: الهام رحمانی

منبع : سایت تبیان

پخش زنده از حرم امام حسین (ع)

 

برای ماپخش زنده از حرم حضرت ابوالفضل (ع)و امام حسین(ع)کسپلورر (Internet Explorer) استفاده کنید .

ادامه نوشته

دانلود سرود جمهوری اسلامی(تصویری)

دانلود سرود جمهوری اسلامی(تصویری)

دانلود

اتل متل یه بابا

اتل متل یه بابا 

اتل متل یه بابا

دلیر و زار و بیمار

اتل متل یه مادر

یه مادر فداكار                                         

جانباز

اتل متل بچه‌ها

كه اونارو دوست دارن

آخه غیر اون دوتا

هیچ كسی رو ندارن

مامان بابا رو می‌خواد

بابا عاشق اونه

به غیر بعضی وقتا

بابا چه مهربونه

وقتی كه از درد سر

دست می‌ذاره رو گیجگاش

اون بابای مهربون

فحش می‌ده به بچه‌هاش

همون وقتی كه هرچی

جلوش باشه می‌شكنه

همون وقتی كه هرچی

پیشش باشه می‌زنه

غیر خدا و مادر

هیچ‌كسی رو نداره

جانباز

اون وقتی كه باباجون

موجی می‌شه دوباره

دویدم و دویدم

سر كوچه رسیدم

بند دلم پاره شد

از اون چیزی كه دیدم

بابام میون كوچه

افتاده بود رو زمین

مامان هوار می‌زد

شوهرمو بگیرین

مامان با شیون و داد

می‌زد توی صورتش

قسم می‌داد بابارو

به فاطمه، به جدش

تو رو خدا مرتضی

زشته میون كوچه

بچه داره می‌بینه

تو رو به جون بچه

اقا و جانبازان

بابا رو كردن دوره

بچه‌های محله

بابا یه هو دوید و

 زد تو دیوار با كله

هی تند و تند سرش رو

بابا می‌زد تو دیوار

قسم می‌داد حاجی رو

حاجی گوشی رو بردار

نعره‌های بابا جون

پیچید یه هو تو گوشم

الو الو كربلا

جواب بده به گوشم

مامان دوید و از پشت

گرفت سر بابا رو

بابا با گریه می‌گفت

كشتند بچه‌هارو

بعد مامانو هلش داد

جانباز

خودش خوابید رو زمین

گفت كه مواظب باشین

خمپاره زد، بخوابین

الو الو كربلا

پس نخودا چی شدن؟

كمك می‌خوایم حاجی جون

بچه‌ها قیچی شدن

تو سینه و سرش زد

هی سرشو تكون داد

رو به تماشاچیا

چشماشو بست و جون داد

بعضی تماشا كردن

بعضی فقط خندیدن

اونایی كه از بابام

فقط امروزو دیدن

سوی بابا دویدم

بالا سرش رسیدم

از درد غربت اون

هی به خودم پیچیدم

درد غربت بابا

غنیمت َنبرده

شرافت و خون دل

نشونه‌های مرده

ای اونایی كه امروز

دارین بهش می‌خندین

برای خنده‌هاتون

دردشو می‌پسندین

امروزشو نبینین

بابام یه قهرمونه

یه‌روز به هم می‌رسیم

بازی داره زمونه

موج بابام كلیده

زنده یاد سپهر

قفل در بهشته

درو كنه هر كسی

هر چیزی رو كه كشته

یه روز پشیمون می‌شین

كه دیگه خیلی دیره

گریه‌های مادرم

یقه تونو می‌گیره

بالا رفتیم ماسته

پایین اومدیم دروغه

مرگ و معاد و عقبی

كی میگه كه دروغه؟

شعر از زنده یاد ابوالفضل سپهر

برای دانلود اینجا را کلیک کنید.

 

تنها ترین مرد سالهای جنگ
بابا؟یعنی چی؟!!!
اسکلت اما خندان
مصاحبه با فرزند شهید تند گویان
بابا تو عروسیم نبود!
این خاک ماست...
رازهای وزیر نفت!
ماجرای اسارت شهید تند گویان

 

 

منبع: سایت تبیان

اهواز

 

اهواز

اهواز مركز استان خوزستان و حدود 7848 كیلومتر مربع مساحت دارد. ارتفاع آن از سطح دریا 18 متر است. از شمال به دزفول شوشتر و رامهرمز از مغرب به دشت آزادگان و از جنوب به خرمشهر محدود می شود. شهر اهوازدر زمینی مسطح و در طرفین رودخانه كارون بنا شده و راه آهن جنوب از آن می گذرد. فاصله این شهر تا تهران 881 كیلومتر است. بر اساس سرشماری سال 1375 جمعیت اهواز1110531 نفر بوده است.

با اینكه از قدمت و تاریخ بنای اهواز اطلاع كافی در دست نیست اما شواهد و قراین اندك نشان می دهد كه عیلامیان اولین ساكنان این منطقه بوده اند.

اهواز در طول حیات خود بارها شاهد ویرانی و زوال بوده و از پس هر ویرانی مجددا سر برافراشته است. عیلامیان در محل كنونی شهر اهواز شهر قدیم تاریانا را بنا كرده بودند كه با اضمحلال عیلامیان رو به زوال نهاد.

اردشیر اول ساسانی تاریانا را دوباره بنا نمود و آن را هرمز اردشیر نام نهاد. در ابتدا شهر به دو بخش تقسیم شده بود. اشراف در یك بخش بنام هرمز اردشیر یا هرمشیر و در بخش دیگر كسبه و بازاریان سكونت داشنتد كه (هوجستان واجار) (خوزستان بازار) نامیده می شد. هوجستان واجار كه به عربی (سوق الاهواز) معروف بود تا مدتها پس از حمله اعراب آباد مانده بود.

از آثار باستانی به دست آمده و در حفریات باستانشناسی چنین استنباط می گردد كه در زمان عیلامیان شهری در حدود اهواز قدیم به نام (اوكسین) وجود داشته است.

علت اصلی خرابی اهواز شكسته شدن سد اهواز و انتقال مركزیت خوزستان به شوشتر بوده است. شورشها و كشمكشهای سیاسی و شیوع بیماری طاعون در سال 1247 ه.ق نیز در ویرانی  اهواز بی تاثیر نبوده است.

اهواز از اوایل قرن چهارم هجری قمری تا زمان ناصرالدین شاه كاملا ویران و خالی از سكنه بود. در دوران قاجاریه سوق الاهواز ناصریه یا بندر ناصری نامیده شد و از سال 1314 هجری شمسی با تصویب هیئت وزیران به نام باستانی خود اهواز تغییر نام یافت.

رودخانه بزرگ كارون در اهواز جاری است و تا كنون 6 پل جهت ارتباط دو قسمت شهر بر روی آن احداث شده است.

 اهواز یكی از شهرهای مهم صنعتی ایران است كه صنایع مهم مستقر در آن عبارتند از مجتمع فولاد  اهواز گروه ملی صنعتی ایران شركت كرین ایران شركت ایران (تنها واحد سازنده دوده صنعتی در ایران) نورد سنگین كاویان واحدهای مختلف لوله سازی شركت صنعتی سپنتا (تولید كننده پروفیل آهن و لوله های صنعتی) و كارخانه فارسیت  اهواز (تولید كننده لوله و ورق آزبست).

نیروگاه گازی رامین با توان 945 مگاوات و نیروگاه زرگان با توان 354 مگاوات برق در شهرستان  اهواز  قرار دارند. منابع غنی و تاسیسات عظیم واحدهای بهره برداری نفت و گاز نیز به این شهرستان اهمیت ویژه ای بخشیده است. علاوه بر فعالیتهای صنعتی و فعالیتهای وابسته به نفت و گاز كشاورزی در  اهواز نیز دارای اهمیت فراوانی است و سالانه محصولات مختلفی از قبیل گندم جو حبوبات و صیفی جات كشت می شوند.

از آثار تاریخی و مذهبی شهرستان  اهواز  می توان بقایای پلی بر روی كارون كه بالاتر از محل پل معلق ساخته شده بود و بقعه علی بن مهزیار را نام برد.

مسیرهای مواصلاتی راهیان نور

ردیف

مسیرهای مواصلاتی

فاصله به کیلومتر

۱

دوکوهه-اندیمشک

۵

۲

دوکوهه-شوش

۴۰

۳

دوکوهه- اهواز

۱۶۰

۴

شوش-اهواز

۱۲۰

۵

شوش-شهدای فتح المبین

۷

۶

اهواز-سوسنگرد

۵۵

۷

اهواز-شهدای هویزه

(از جاده اهواز-خرمشهر)

۴۲

۸

اهواز-خرمشهر

۱۱۵

۹

اهواز-آبادان

۱۱۵

۱۰

اهواز-طلائیه

۱۲۰

۱۱

خرمشهر-شلمچه

۲۰

۱۲

خرمشهر-آبادان

۱۰

۱۳

آبادان-اروند کنار

۴۵

۱۴

طلائیه-شهدای هویزه

۸۰

۱۵

شهدای هویزه-دهلاویه

۵۰

 

اتل متل خدایا...

اتل متل خدایا.........

مقدمه نمیخواد درد دل شکستم

بازم دلم گرفته ، خدایا خیلی خستم

ببین که ساده کشتند ، بسیجی رو تو میدون

میگن بسیجی چیه؟ با کلی زخم زبون

چکمه های گلی رو ، روی گلا میزارن

معرفت و پیچوندن ! شرم و حیا ندارن

بجای قرآن و دین ، پرچم کفر گرفتن

غیرت و مفت فروختن ، هری پاتر گرفتن

شیطون نمایی کردن گفتن یه جور بازیه

دل رئیس کفار اینطور از ما راضیه

بجای عکس امام زدند به دیوار و در

عکس جنیفر لوپز هرچی بزرگتر بهتر

نماز صبح و روضه برا همه خیاله

اذان میون فوتبال آخر ضد حاله

زیارت جمکران برا جشن نامزدی

زندگیمون غم شده ولش بیا تو پارتی

مسیحی و نگاه کن مسته و خیلی شاداب

اسلام مال آخونداست ، بزن تو گوش حجاب

جانباز شیمیایی ، مدرک رزم و جبهه

میخواست نره بجنگه ، میخواست مرافب باشه!!!

جمهوری اسلامی ، دنیا رو از ما ترسوند

مردم توی جو بودند ، کاشکی شاه ایران میموند

خدا دیگه بریدم ببین چه حرفا زدند

دل آقا گرفته به ریشه خنجر زدند

اون موقع رفتن رو مین اول عشق بازی بود

ای جماعت به قرآن این رسم خون بازی بود.

امروز از پشت یه عده تو صف شمشیر کشیدن

همه پشت رهبرن منتظر سجودن

در خروجی عشق شبانه روزی بازه

پیدا نمیشه مردی که بازی رو نبازه

برا دخترای شهر ، شهر دبی مهیاست

نگاه یه بار حلاله ببین موهاش چه زیباست؟!!!!

پرچم ناداوری تو دادگاه هم بلنده

اسم عدالت میاد ، هر بچه ای میخنده

هر روز فیلم یه شخصی باید بیاد رو سی دی

نیاد میرن میسازن کسایی که ندیدی!!!!

سنگرای شهرمون خالی از چندتا مرده

به هم میگن نگاه کن هوی متال چه کرده؟؟!!!!

یا حجت ابن الحسن برای ما دعا کن

تعطیله دین و اسلام ، دست ما رو رها کن

دستای ما تو بنده ، تو شهر کاری نداشتیم

پشت رهبرمون رو راحت خالی گزاشتیم

تو این شهر مصیبت ، سخته سالم بمونی

باید واسه خودت هم امن یجیب بخونی

اما چشام به جایی دلم به جای دیگه

امید دارم آقاجون دلم اینجوری میگه

میگه میای یه روزی با صد تا یا رو یاور

هزار هزار بسیجی هزار هزار دلاور

برمیداری از این شهر میبری به جمکران

پاک میکنی شعرمو با عدل و عشق و ایمان

لبخند بزن بسیجی ، مهدی رو از دل بخواه

یا حجت ابن الحسن تو رو به زهرا بیا....
 
ابوالفضل سپهر

استان خوزستان

با سلام و عرض خسته نباشید

با توجه به شروع اعزام کاروانهای راهیان نور تصمیم گرفتم  مطالبی در راستای شناخت بهتر مناطق جنگی و عملیات های انجام شده ارسال نمایم تا قدمی برداشته باشم.

با توجه به اینکه اغلب از مناطق جنگی جنوب بازدید می شود لذا به تشریح آن می پردازیم.

استان خوزستان:

 استان خوزستان با مساحت 64236 کیلومتر مربع، در جنوب غربی ایران قرار دارد. این استان از شمال به استان لرستان، از شمال شرقی به استان اصفهان، از شمال غربی به استان ایلام، از شرق و جنوب شرقی به استان های چهار محال و بختیاری و کهکیلویه و بویر احمد، از جنوب به خلیج فارس و از غرب به کشور عراق محدود می شود.استان خوزستان دارای 16 شهرستان و 29 شهر می باشد.

نقشه تقسیمات استان خوزستان؛ عکس از سازمان نقشه برداری کشور
نقشه تقسیمات استان خوزستان عکس از سازمان نقشه برداری کشور

استان خوزستان که یکی از مهم ترین و با ارزش ترین مناطق ایران است؛ در جنوب غربی ایران واقع شده و از جاذبه های کم نظیر گردشگری در زمینه های طبیعی، تاریخی، معماری، اجتماعی و فرهنگی برخوردار است. خوزستان یکی از باستانی ترین و تمدن خیزترین ناحیه های جهان بوده و جزو كهن ترین سرزمین های متمدن بشری به شمار می رود. آفتاب دل نشین، آب فراوان، خاک مرغوب و مردمانی سخت کوش سبب شده؛ این منطقه یکی از پرحاصل ترین نقاط ایران شده و لقب "زرخیز" را از آن خود نماید.

درباره واژه "خوزستان"، معانی و تعابیر فراوانی وجود دارد که قدمت و دیرینگی این خطه را آشکار می سازد. برخی کلمه "خوز" را نام قبیله ای می دانند که در این منطقه ساکن بوده است. "ابن منظور" به سال 711 ه. ق. در "لسان العرب" اشاره دارد: " خوز قوم یا قبیله ای از مردم عجمند". از سوی دیگر "خوز" را به معنی "شکر" و "نیشکر" نیز معنا می کنند. زیرا خاک حاصلخیز و بارور خوزستان، استعداد ویژه ای برای رشد این گیاه، داشته و آنجا بهترین محصول نیشکر را به دست می داده است.

"خوزستان" در دوران باستان، به خصوص در دوره هخامنشی به دو ناحیه تقسیم می شد: بخش های شمال و شمال شرقی که انشان (انزان) نام داشت و سرزمین های با صفا، کوهستان ها و جنگل های فراوانی را شامل بود، و ناحیه جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشت های حاصلخیز و جلگه ای جنوبی که دارای آب و هوای گرم و مرطوب و دشتهای حاصلخیز و جلگه بوده است. بخشهای جنوبی که "عیلام" نام داشته یادآور تمدنهای دیرینه خوزستان است و به شدت تحت تاثیر فرهنگ "میان رودان" بوده و جغرافیای وسیعی را شامل می شده که حد فاصل لرستان و خوزستان و سواحل خلیج فارس امروزی است.

"استرابون" جغرافی دان عهد باستان، خوزستان را از حاصلخیزترین جلگه های جهان می داند؛ زیرا رودخانه های زیادی این دشت را مشروب می کرده که امکان کشاورزی و آبادانی را در این منطقه میسر می ساخته است . شاید بر همین اساس بوده که عده ای بر این اعتقادند که نام این سرزمین "هند" یا "اند" بوده که به معنای جایی با آبهای فراوان می باشد. در کتاب "مجمع التواریخ و القصص" خوزستان به نام "حجوستان" و "حبوجستان" آمده که به نظر می آید ماخوذ از زبان پهلوی با عناوین "حبوجستان" و "حوجستان" است.

وجود مراکز علمی و فرهنگی همچون دانشگاه جندی شاپور در این استان، دال بر اهمیت و رونق این خطه ارزشمند می باشد که استادان بزرگ دانش پزشکی را از یونان، مصر، هند و روم گرد هم آورده بوده است. پزشکان برجسته و ناماوری که به مداوای بیماران و تدریس دانشجویان رشته پزشکی در این دانشگاه مشغول بوده اند. این دانشگاه که به دستور شاپور اول (241-271 م) بنیان نهاده شد. توسط شاپور دوم (ذوالاکتاف) مرمت و بازسازی گشت و در زمان انوشیروان تکمیل و توسعه یافت. علما، دانشمندان و شاعران بزرگی همچون "ابونواس حسن بن هانی خوزستانی"، که از ارکان شعر عرب است، "عبدالله بن میمون اهوازی"، "نوبخت اهوازی منجم" و فرزندانش، جورجیس پسر بختشوع گندیشاپوری و شاعران عرب زبان شیعی، مانند "ابن سکیت" و "دعبل خزائی" که با اشعار خود ولایت و امامت را پاس داشته اند و زبان به مقاومت گشوده اند از همین منطقه برخاسته و در این دیار زندگی می کرده اند.

نفت و گاز مهمترین منابع طبیعی کشور؛ برای اولین بار در این استان و در شهر مسجد سلیمان، قریب به 80 سال پیش کشف و استخراج شد. از آن موقع تا کنون حوزه های نفتی فراوانی در این استان کشف و مورد بهره برداری قرار گرفته که ازمهمترین آنها حوزه های نفتی اهواز می باشد. پالایشگاه آبادان و پتروشیمی بندر امام و ماهشهر و... از جمله صنایع وابسته به نفت در این استان می باشند. رودخانه کارون پر آب ترین رودخانه شرقمیانه، به همراه رودخانه های دز، کرخه، اروند و گتوند؛ این استان را به یکی از مساعدترین استان ها برای اجرای طرح های کشاورزی تبدیل نموده و هم اکنون بزرگترین طرح تولید نیشکر و صنایع جانبی آن، در این استان در حال انجام است. ارتباط این استان به آب های آزاد از طریق بنادر آبادان و خرمشهر، امکان دیگری از این استان برای تجارت آزاد می باشد.

لینک دانلود فلش گالری عکس خوزستان - با صدای رضا صنعتگر


منابع:
irankulturevi (dot) com
cua (dot) ac (dot) ir
istta (dot) ir
fa (dot) wikipedia (dot) org
ostan-kz (dot) ir
iranyad (dot) ir

وصیت نامه شهید همت

وصیتنامه ی شهید حاج محمد ابراهیم همت

به تاریخ 19/10/59 شمسی ساعت 10:10 شب چند سطری وصیت نامه می نویسم : هر شب ستاره ای را به زمین می کشند و باز این آسمان غم‌زده غرق ستاره است ، مادر جان  می دانی تو را بسیاردوست دارم و می دانی که فرزندت چقدر عاشق شهادت و عشق به شهیدان داشت. مادر، جهل حاکم بر یک جامعه انسانها را به تباهی   می کشد و حکومت های طاغوت مکمل های این جهل اند و شاید قرنها طول بکشد که انسانی از سلاله پاکان زائیده شود و بتواند رهبری یک جامعه سر در گم و سر در لاک خود فرو برده را در دست گیرد و امام تبلور ادامه دهندگان راه امامت و شهامت و شهادت است. مادرجان، به خاطر داری که من برای یک اطلاعیه امام حاضر بودم بمیرم ؟ کلام او الهام بخش روح پرفتوح اسلام در سینه و وجود گندیده من بوده و هست. اگر من افتخار شهادت داشتم از امام بخواهید برایم دعا کنند تا شاید خدا من روسیاه را در درگاه با عظمتش به عنوان یک شهید بپذیرد ؛ مادر جان من متنفر بودم و هستم از انسانهای سازش کار و بی تفاوت و متاسفانه جوانانی که شناخت کافی از اسلام ندارند و نمی دانند برای چه زندگی می کنند و چه هدفی دارند و اصلا چه می گویند بسیارند.   ای کاش به خود می آمدند.  از طرف من به جوانان بگوئید چشم شهیدان و تبلور خونشان به شما دوخته است بپاخیزید و اسلام را و خود را دریابید نظیر انقلاب اسلامی ما در هیچ کجا پیدا نمی شود  نه شرقی - نه غربی؛ اسلامی که : اسلامی ...  ای کاش ملتهای تحت فشار مثلث زور و زر و تزویر به خود می آمدند و آنها نیز پوزه استکبار را بر خاک می مالیدند.  مادر جان، جامعه ما انقلاب کرده و چندین سال طول می کشد تا بتواند کم کم  صفات و اخلاق طاغوت را از مغز انسانها بیرون ببرد ولی روشنفکران ما به این انقلاب بسیار لطمه زدند زیرا نه آن را می شناختند و نه باریش زحمت و رنجی متحمل شده اند از هر طرف به این نو نهال آزاده ضربه زدند ولی خداوند، مقتدر است اگر هدایت نشدند مسلما مجازات خواهند شد . پدر و مادر ؛ من زندگی را دوست دارم ولی نه آنقدر که آلوده اش شوم و خویشتن را گم و فراموش کنم علی وار زیستن و علی وار شهید شدن, حسین وار زیستن و حسین وار شهید شدن را دوست می دارم شهادت در قاموس اسلام كاری‌ترین ضربات را بر پیكر ظلم، جور،شرك و الحاد می‌زند و خواهد زد. ببین ما به چه روزی افتاده ایم و استعمار چقدر جامعه ما را به لجنزار کشیده است ولی چاره ای نیست اینها سد راه انقلاب اسلامیند ؛ پس سد راه اسلام باید برداشته شودند تا راه تکامل طی شود  مادر جان به خدا قسم اگر گریه کنی و به خاطر من گریه کنی اصلا از تو راضی نخواهم بود. زینب وار زندگی کن و مرا نیز به خدا بسپار ( اللهم ارزقنی توفیق الشهادة فی سبیلک) .

و السلام؛

محمد ابراهیم همت

بسیجی مانده ام

بسيجي مانده ام

من كتاب كربلا را خوانده ام
                        همچنان پاكم بسيجي مانده ام
يادگار جبهه هاي جنگي ام
                       بشنو از من قصه دلتنگي ام
مقصد ما كربلا بود آن زمان
                           كربلا آهن ربا بود آن زمان
بچه ها را تا خدا راهي نبود
                      ره به جز ذكر شبانگاهي نبود
اشك با چشمم حسادت مي نمود
                        گريه راه وصل او را مي گشود                                                   آن يكي بي دست و پا افتاده بود
                       او امانت را دگر پس داده بود
كربلاي فكه ها را ديده ام
                     فاو و خيبر، نينوا را ديده ام
دستهايم با مسلسل آشناست
                      خاك جبهه شاهدي بر مدعاست
در شلمچه عشق را تعبير بود
                          واژه ايثار را تفسير بود
چون شهادتها به چشمان ديده ام
                      عشق را در جبهه ها فهميده ام
چون شجاعت پا در اين ميدان گذاشت
                   ترس در ماواي دل رنگي نداشت
بچه ها را يك جهان ايثار بود
                        در همه شوقي ز يك ديدار بود
جعفر آن مرد خدا يادش بخير
                         اكبر آن درد آشنا يادش بخير
ما به خاك جبهه ها خو كرده ايم
                     عشق را پر از هياهو كرده ايم
حاج همت بس دليري آفريد
                   حبهه را روشن نمود از صد اميد
بس شهادت ها كه پنهان مانده اند
                      خاطراتي كه هميشه زنده اند
اي كبوترها چرا پر بسته ايد
                      بر كدامين گنبد و گلدسته ايد
عطر اينجا عطر و بوي كربلاست
                      عشقها پنهان در اين دشت بلاست
در دل اين سرزمين مظلوم هاست
                           يادمان از صحنه هاي كربلاست
عاقبت در پاي حق جان باختيد
                                  پرچم اسلام را افراختيد
سنگر از عشق شما بس جانفزاست
                             كربلا با شورتان دردآشناست
آن همه ايثارها يادش بخير
                              خاطر پيكارها يادش بخير
خاك اينجا بستري از گنجهاست
                              شاهدي بر گريه هاي بي رياست
اشكها با من مدارا مي كنند
                              عقده ها را از دلم وا مي كنند
اشك ها با من هميشه هم دمند
                             گاه در شادي و گاهي در غمند
اين زمان اشك من از ايثارهاست
                            از دو صد مظلوم از پيكارهاست
آن جوانمردان كه بالا رفته اند
                            از زمين بر عرش اعلا رفته اند
اي شلمچه يادگار غربتي
                               زائرت را شاد كن با نوبتي
قصه خاك تو داغي بر دل است
                          شمع سوزان هزاران محفل است
دوستانت ترك كويت كرده اند
                           عاشقان دل را به سويت كرده اند
قصه خاك تو سوز كربلاست
                             يا چونان آئينه اي از نينواست
مدفن صدها شهيد خفته اي
                            كين چنين در اين زمين بشكفته اي
سالها با استخواني بوده اي
                              هم نشين با ميهماني بوده اي
گاه با خوشبوي عطر يك پلاك
                           مي بري ما را تو در آن سوي خاك
باغبان اين همه گل در كجاست
                               د ر شلمچه يا به خاك نينواست
داستان بچه ها پر ماجراست
                            لحظه هايش با حماسه آشناست
نخل ها از بس رشادت ديده اند
                                 زندگي را در شهادت ديده اند
راستي تفسير اين ايثار چيست
                               قصه دل دادن و ديدار كيست
خاك اينجا سينه اي پر از غم است
                             شاهد ياران وليكن محرم است
پس بيا با ما در اين وادي ببين
                               لحظه اي بر خاك اين منزل نشين
ديگران را واگذار و ترك كن
                              لحظه اي اين خاك ها را درك كن
آن زمان با خاك همسو مي شوي
                               عاشق شيداي اين كو مي شوي
عطر اين كو غيرت و مردانگي است
                             زندگي با غيرت و فرزانگي است
سرزمين نور باشد اين ديار
                              خاك غيرت دارد و عطري ز يار
عشق در اين سرزمين مدفون شده
                                    ليلي اينجا واله مجنون شده
پربها گنجي بود در اين زمين
                             عشق و ايثار و وفا در آن ببين
اين رهاورد حضور عشق اوست
                            روشن اين وادي به نور عشق اوست
كربلاي ديگري برپا شده
                                عشق در اين سرزمين پيدا شده                                 نخل ها اينك چرا بي سر شدند
                               لاله ها پژمرده و پرپر شدند
اي شلمچه شيميايي گشته اي
                             عشق را ديدي هوايي گشته اي
صد كتاب داستان داري به دل
                             آبي يك آسمان داري به دل
از تو احساسم قويتر مي شود
                             با تو تا آن سوي باور مي رود
پاره اي از قلب مادر خاك توست
                              مي تپد در سينه و غمناك توست
ما به غربت از تو عادت كرده ايم
                              در تو احساس شهادت كرده ايم
زخم ها بر پيكرت كاري شده
                            خون ها در خاك تو جاري شده
عقده ها بگشا و اسرارت بگو
                               از رشادت هاي سردارت بگو
عقده بگشا در دل ما تاب نيست
                              در دل شبهاي تو مهتاب نيست
جان فداي خطه آزاد تو
                         ا ي كه شيريني و ما فرهاد تو
آن طرف نيزارها بود و نسيم
                              عطر خوشبوي توسل باشميم
خاك تو بوسيدم و قلبم شكست
                                داغ هجرت بر دل خونم نشست
كاروان راهي شد و جا مانده ام
                                  دوستان رفتند و تنها مانده ام
من كتاب كربلا را خوانده ام
                               همچنان پاكم بسيجي مانده ام


شاعر: عباسعلی مرشدی پور

خواستگاری شهید همت

<span style='background-color:yellow'>شهید</span> <span style='background-color:yellow'>همت</span>

مهمترین واقعه‌ای كه در زندگی من رخ داد، ازدواجم با همت در سال 1360 بود.

در سال 1359،همراه عده‌ای دیگر از خواهران كه همگی دانشجو بودیم، به صورت داوطلب به پاوه اعزام شدیم. در آن‌جا، همراه خواهران دیگری كه در كانون فرهنگی سپاه و جهاد مستقر بودند، به كار معلمی و امداد رسانی در روستاهای اطراف پاوه پرداختیم. حاجی هم آن زمان در سپاه پاوه بود.

مهرماه همان سال، پس از این ‌كه مأموریتم تمام شد، به اصفهان برگشتم و اواخر تابستان سال 1360 ،بار دیگر به منطقه اعزام شدم. ابتدا با یكی، دو نفر از دوستان خود به كرمانشاه رفتیم و آموزش و پروش آن‌جا، ما را به شهرستان پاوه فرستاد. وقتی وارد شهر شدیم، هوا تاریك شده بود. باران همه‌جا را خیس كرده بود و همچنان می‌بارید. یك راست به ساختمان روابط عمومی سپاه رفتیم.

 

بقیه در ادامه مطلب

ادامه نوشته

ویژه سالروز پیوند امام علی(ع) و حضرت زهرا س

 

سالروز ازدواج حضرت علی (منع) با حضرت فاطمه(س)

 
منبع: سایت شمیم

ردیف  

       مداح

عوامل

مدت

کیفیت/حجم

اجرا

1

حاج سعید حدادیان 1 هنگام سرور کائنات 3:10 565kb-mp3

 

2

حاج سعید حدادیان 2 جبرئیل نازل از سما گردید بر فخر بشر 5:13 927kb-mp3

3 حاج سعید حدادیان 3 نویده سپیده به گوش اهل دل رسیده 7:12 1,275kb-mp3

4 حاج محمود کریمی 1 کلیم گویی خدا دیده و رفته ز هوش 6:56 1,226kb-mp3

5 حاج محمود کریمی 2 انبیا شاهد وصل اولیا 2:18 413kb-mp3

6 حاج محمود کریمی 3 خدا شاهد عقد علی شده داماد پیغمبر 3:42 660kb-mp3

7 حاج منصور ارضی مبارک باشه تا قیامت 10:14 1,807kb-mp3

8 مهدی سلحشور لباس یاس بر تن کرد زهرا 8:10 1,443kb-mp3

9 حسین سازور از اوج محبت علی(ع) 1:53 340kb-mp3

10 محمد رضا طاهری شب مهتابی جشن آسمونه 5:46 1,023kb-mp3

 

 

ویژه شهادت امام جواد(ع)

منبع : سایت تبیان

دوران کودکی

به روز 12 فروردین  سال 1334 هـ.ش در شهرضا در خانواده مستضعف و متدین بدنیا آمد. او در رحم مادر بود که پدر و مادرش عازم کربلای معلی و زیارت قبر سالار شهیدان و دیگر شهدای آن دیار شدند و مادر با تنفس شمیم روحبخش کربلا، عطر عاشورایی را به این امانت الهی دمید.

محمد ابراهیم در سایه محبت های پدر و مادر پاکدامن، وارسته و مهربانش دوران کودکی را پشت سر گذاشت و بعد وارد مدرسه شد. در دوران تحصیلش از هوش استعداد فوق العاده ای برخوردار بود و با موفقیت تمام دوران دبستان و دبیرستان را پشت سر گذاشت.

هنگام فراغت از تحصیل به ویژه در تعطیلات تابستانی با کار و تلاش فراوان مخارج شخصی خود را برای تحصیل بدست می آورد و از این راه به خانواده زحمتکش خود کمک قابل توجهی می کرد. او با شور و نشاط و مهر و محبت و صمیمیتی که داشت به محیط گرم خانواده صفا و صمیمیت دیگری می بخشید.

پدرش از دوران کودکی او چنین می گوید: «هنگامی که خسته از کار روزانه به خانه برمی گشتم، می دیدم فرزندم تمامی خستگی ها و مرارت ها را از وجودم پاک می کرد و اگر شبی او را نمی دیدیم برایم بسیار تلخ و ناگوار بود.»

اشتیاق محمد ابراهیم به قرآن و فراگیری آن باعث می شد از مادرش با اصرار بخواهد که به او قرآن یاد بدهد و او را در حفظ سوره ها کمک کند. این علاقه تا حدی بود که از آغاز رفتن به دبیرستان توانست قرائت کتاب آسمانی قرآن را کاملا فرا گیرد و برخی از سوره های کوچک را نیز حفظ کند.

دوران سربازی:

در سال 1352 مقطع دبیرستان را با موفقیت پشت سر گذاشت و پس از اخذ دیپلم با نمرات عالی در دانشسرای اصفهان به ادامه تحصیل پرداخت. پس از دریافت مدرک تحصیلی به سربازی رفت- به گفته خودش تلخترین دوران عمرش همان دو سال سربازی بود – در لشکر توپخانه اصفهان مسئولیت آشپزخانه را به عهده او گذاشته بودند.

ماه مبارک رمضان فرا رسید، ابراهیم در میان برخی از سربازان همفکر خود به دیگر سربازان پیام فرستاد که آنها هم اگر سعی کنند تمام روزهای رمضان را روزه بگیرند، می توانند به هنگام سحری به آشپزخانه بیایند. «ناجی» معدوم فرمانده لشکر، وقتی که از این توصیه ابراهیم و روزه گرفتن عده ای از سربازان مطلع شد، دستور داد همه سربازان به خط شوند و همگی بدون استثناء آب بنوشند و روزه خود را باطل کنند. پس از این جریان ابراهیم گفته بود: «اگر آن روز با چند تیر مغزم را متلاشی می کردند برایم گواراتر از این بود که با چشمان خود ببینم که چگونه این از خدا بیخبران فرمان می دهند تا حرمت مقدسترین فریضه دینمان را بشکنیم و تکلیف الهی را زیر پا بگذاریم.»

اما این دوسال برای شخصی چون ابراهیم چندان خالی از لطف هم نبود؛ زیرا در همین مدت توانست با برخی از جوانان روشنفکر و انقلابی مخالف رژیم ستمشاهی آشنا شود و به تعدادی از کتب ممنوعه (از نظر ساواک) دست یابد. مطالعه آن کتاب ها که مخفیانه و توسط برخی از دوستان، برایش فراهم می شد تاثیر عمیق و سازنده ای در روح و جان محمد ابراهیم گذاشت و به روشنایی اندیشه و انتخاب راهش کمک شایانی کرد. مطالعه همان کتاب ها و برخورد و آشنایی با بعضی از دوستان، باعث شد که ابراهیم فعالیت های خود را علیه رژیم ستمشاهی آغاز کند وبه روشنگری مردم و افشای چهره طاغوت بپردازد.

دوران معلمی:

پس از پایان دوران سربازی و بازگشت به زادگاهش شغل معلمی را برگزید و در روستاها مشغول تدریس شد و به تعلیم فرزندان این مرز و بوم همت گماشت. ابراهیم در این دوران نیز با تعدادی از روحانیون متعهد و انقلابی ارتباط پیدا کرد و در اثر مجالست با آنها با شخصیت حضرت امام (ره) بیشتر آشنا شد. به دنبال این آشنایی و شناخت، سعی می کرد تا در محیط مدرسه و کلاس درس، دانش  آموزان را با معارف اسلامی و اندیشه های انقلابی حضرت امام(ره) و یارانش آشنا کند.

او در تشویق و ترغیب دانش آموزان به مطالعه و کسب بینش و آگاهی سعی و افری داشت و همین امور سبب شد که چندین نوبت از طرف ساواک به او اخطار شود. لیکن روح بزرگ و بی باک او به همه آن اخطارها بی اعتنا بود و هدف و راهش را بدون اندک تزلزلی پی می گرفت و از تربیت شاگردان خود لحظه ای غفلت نمی ورزید. با گسترش تدریجی انقلاب اسلامی، ابراهیم پرچمداری جوانان مبارز شهرضا را برعهده گرفت. پس از انتقال وی به شهرضا برای تدریس در مدارس شهر، ارتباطش با حوزه علمیه قم برقرار شد و به طور مستمر برای گرفتن رهنمود، ملاقات با روحانیون و دریافت اعلامیه و نوار به قم رفت و آمد می کرد.

سخنرانی های پر شور و آتشین او علیه رژیم  که بدون مصلحت اندیشی انجام می شد، مأمورین رژیم را به تعقیب وی واداشته بود، به گونه ای که او شهر به شهر می گشت تا از دستگیری در امان باشد. نخست به شهر فیروز آباد رفت و مدتی در آنجا دست به تبلیغ و ارشاد مردم زد. پس از چندی به یاسوج رفت. موقعی که در صدد دستگیری وی برآمدند به دوگنبدان عزیمت کرد و سپس به اهواز رفت و در آنجا سکنی گزید. در این دوران اقشار مختلف در اعتراض به رژیم ستمشاهی و اعمال وحشیانه اش عکس العمل نشان می دادند و ابراهیم احساس کرد که برای سازماندهی تظاهرات باید به شهرضا برگردد.

بعد از بازگشت به شهر خود در کشاندن مردم به خیابان ها و انجام تظاهرات علیه رژیم، فعالیت و کوشش خود را افزایش داد تا اینکه در یکی از راهپیمایی های پرشور مردمی، قطعنامه مهمی که یکی از بندهای آن انحلال ساواک بود، توسط شهید همت قرائت شد. به دنبال آن فرمان ترور و اعدام ایشان توسط فرماندار نظامی اصفهان، سرلشکر معدوم «ناجی»، صادر گردید.

ماموران رژیم در هر فرصتی در پی آن بودند که این فرزند شجاع و رشید اسلام را از پای درآورند، ولی او با تغییر لباس وقیافه، مبارزات ضد دولتی خود را دنبال می کرد تا این که انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام خمینی (ره)، به پیروزی رسید.

فعالیت های پس از پیروزی انقلاب :

شهید همیت پس از پیروزی انقلاب در جهت ایجاد نظم و دفاع از شهر و راه اندازی کمیته انقلاب اسلامی شهرضا نقش اساسی داشت. او از جمله کسانی بود که سپاه شهرضا را با کمک دوتن از برادران خود و سه تن از دوستانش  تشکیل داد.

آنها با تدبیر و درایت و نفوذ خانوادگی که در شهر داشتند مکانی را بعنوان مقر سپاه در اختیار گرفته و مقادیر قابل توجهی سلاح از شهربانی شهر به آنجا منتقل کردند و از طریق مردم، سایر مایحتاج و نیازمندیها را رفع کردند.

به تدریج عناصر حزب اللهی به عضویت سپاه در آمدند و هنگامی که مجموعه سپاه سازمان پیدا کرد، او مسئولیت روابط عمومی سپاه را به عهده داشت.

به همت شهید بزرگوار و فعالیت های شبانه روزی برادران پاسدار در سال 58، یاغیان و اشرار اطراف شهرضا که به آزار و اذیت مردم می پرداختند، دستگیر و به دادگاه انقلاب اسلامی، تحویل داده شدند و شهر از لوث وجود افراد شرور و قاچاقچی پاکسازی گردید.

از کارهای اساسی ایشان در این مقطع، سامان بخشیدن به فعالیتهای فرهنگی، تبلیغی منطقه بود که درآگاه ساختن جوانان وایجاد شور انقلابی تاثیر بسزایی داشت.

اواخر سال 58 برحسب ضرورت و به دلیل تجربیات گرانبهای او در زمینه امور فرهنگی به خرمشهر و سپس به بندر چابهار و کنارک (در استان سیستان و بلوچستان) عزیمت کرد و به فعالیت های گسترده فرهنگی پرداخت.

نقش شهید در کردستان و مقابله با ضد انقلاب:

شهید همت در خرداد سال 1359 به منطقه کردستان که بخش هایی از آن در چنگال گروهکهای مزدور گرفتار شده بود، اعزام گردید. ایشان با توکل به خدا و عزمی راسخ مبازره بی امان و همه جانبه ای را علیه عوامل استکبار جهانی و گروهکهای خود فروخته در کردستان شروع کرد و هر روز عرصه را بر آنها تنگتر می نمود. از طرفی در جهت جذب مردم محروم کُرد و رفع مشکلات آنان به سهم خود تلاش داشت و برای مقابله با فقر فرهنگی منطقه اهتمام چشمگیری از خود نشان می داد تا جایی که هنگام ترک آنجا، مردم منطقه گریه می کردند و حتی تحصن نموده و نمی خواستند از این بزرگوار جدا شوند.

رشادت های او در برخورد با گروهک های یاغی قابل تحسین و ستایش است. براساس آماری که از یادداشت های آن شهید به دست آمده است، سپاه پاسداران پاوه از مهر 59 تا دیماه 60 (بافرماندهی مدبرانه او) عملیات موفق در خصوص پاکسازی روستاها از وجود اشرار، آزاد سازی ارتفاعات و درگیری با نیروهای ارتش بعث داشته است.

شهید همت و دفاع مقدس:

پس از شروع جنگ تحمیلی از سوی رژیم متجاوز عراق، شهید همیت به صحنه کارزار وارد شد و در طی سالیان حضور در جبهه های نبرد، خدمات شایان توجهی برجای گذاشت و افتخارها آفرید.

او و سردار رشید اسلام، حاج احمد متوسلیان، به دستور فرماندهی محترم کل سپاه ماموریت یافتند ضمن اعزام به جبهه جنوب، تیپ محمد رسول الله (ص) را تشکیل دهند.

در عملیات سراسری فتح المبین، مسئولیت قسمتی از کل عملیات به عهده این سردار دلاور بود. موفقیت عملیات در منطقه کوهستانی «شاوریه» مرهون ایثار و تلاش این سردار بزرگ و همرزمان اوست.

شهید  همت در عملیات پیروزمند بیت المقدس در سمت معاونت تیپ محمد رسول الله (ص) فعالیت و تلاش تحصین برانگیزی را در شکستن محاصره جاده شلمچه – خرمشهر انجام داد و به حق می توان گفت که او  و یگان تحت امرش سهم بسزایی در فتح خرمشهر داشته اند و با اینکه منطقه عملیاتی دشت بود، شهید حاج همت با استفاده از بهترین تدبیر نظامی به نحو مطلوبی فرماندهی کرد.

در سال 1361 با توجه به شعله ور شدن آتش فتنه و جنگ در جنوب لبنان به منظور یاری رساندن به مردم مسلمان و مظلوم لبنان که مورد هجوم ناجوانمردانه رژیم صهیونیستی قرار گرفته بود راهی آن دیار شد و پس از دو ماه حضور در این خطه به میهن اسلامی بازگشت و در محور جنگ و جهاد قرار گرفت.

با شروع عملیات رمضان در تاریخ 23/4/1361 در منطقه «شرق بصره» فرماندهی تیپ 27 حضرت رسول اکرم (ص) را بر عهده گرفت و بعدها با ارتقای این یگان به لشکر، تا زمان شهادتش در سمت فرماندهی انجام وظیفه نمود. پس از آن در عملیات مسلم بن عقیل و محرم – که او فرمانده قرارگاه ظفر بود – سلحشورانه با دشمن زبون جنگید. در عملیات والفجر مقدماتی بود که شهید حاج همت، مسئولیت سپاه یازدهم قدر را که شامل لشکر 27 حضرت محمد رسول الله (ص)، لشکر 31 عاشورا، لشکر 5 نصر و تیپ 10 سید الشهدا(ع) بود، بر عهده گرفت.

سرعت عمل و صلابت رزمندگان لشکر 27 تحت فرماندهی ایشان در عملیات والفجر 4 و تصرف ارتفاعات کانی مانگاه در آن مقاطع از خاطره ها محو نمی شود.

صلابت، اقتدار و استقامت فراموش نشدنی این شهید و الامقام و رزمندگان لشکر محمد رسول الله (ص) در جریان عملیات خیبر در منطقه طلائیه و تصرف جزایر مجنون و حفظ آن با وجود پاتک های شدید دشمن، از افتخارات تاریخ جنگ محسوب می گردد.

مقاومت و پایداری آنان در این جزایر به قدری تحسین بر انگیز بود که حتی فرمانده سپاه سوم عراق در یکی از اظهاراتش گفته بود:

«... ما آنقدر آتش بر جزایر مجنون فرو ریختیم و آنچنان آنجا را بمباران شدید نمودیم که از جزایر مجنون جز تلی از خاکستر چیز دیگری باقی نیست!»

اما شهید همت بدون هراس و ترس از دشمن و با وجود بی خوابی های مکرر همچنان به ادای تکلیف و اجرای فرمان حضرت امام خمینی (ره) مبنی بر حفظ جزایر می اندیشید و خطاب به برادران بسیجی می گفت:

«برادران، امروز مساله ما، مساله اسلام و حفظ و حراست از حریم قرآن است. بدون تردید یا همه باید پرچم سرخ عاشورایی حسین (ع) را به دوش کشیم و قداست مکتبمان، مملکت و ناموسمان را پاسداری و حراست کنیم و با گوشت و خون به حفظ جزیره، همت نماییم، یا اینکه پرچم ذلت و تسلیم را در مقابل دشمنان خدا بالا ببریم و این ننگ و بدبختی را به دامن مطهر اعتقادمان روا داریم ،که اطمینان دارم شما طالبان حریت و شرف هستید، نه ننگ و بدنامی.»

 

منبع : سایت تبیان